انواع بیان انتقادی: طنز، هجو، هزل
اندر مه روزه گل می خندد گویی که به طنز بر جهان می خندد
می روشن و نوبهار و مردم هشیار گل را عجب آمده ست از آن می خندند
« کمال اسماعیل »
طنز پردازی
یکی از ویژگی های قوم ایرانی، شوخ طبعی و طنز پردازی است. اگر ملّت ایران را « رند » قلمداد کنیم، البّته بر خطا نرفته ایم. بیهوده نیست که حافظ ، نماد و نمونه ی اعلای فرهنگ ایرانی به شمار می رود. در واقع حافظ عصاره ی فرهنگ ملّت ایران است به عبارت دیگر « فرهنگی » است که در صورت یک فرد متجلّی شده است.در باره ی رندی و طنز حافظ بسیار گفته و نوشته اند که در این جا نیاز ی به تکرار نیست؛ امّا این نکته کم تر بیان شده که حافظ مظهر« طنز » و « رندی » ایرانی است.
حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
علاوه بر حافظ ، سوزنی سمر قندی، بسحق اطعمه ی شیرازی، سعدی، عبید زاکانی، دهخدا، سیف فرغانی، ایرج میرزا، نسیم شمال، میرزاده ی عشقی، نیما یوشیج، اخوان ثالث و... سرامدان طنز سرایی هستند.
طنز در لغت به ویژه در فرهنگ دکتر محمد معین ، بیشتر به معنای مسخره کردن، طعنه زدن، و ناز کرشمه نیز به کار رفته است. طنز در اصطلاح، نوعی نقد با بیان غیر متعارف و خنده آور است و صرفاً برای خنده و شوخی ساخته نمی شود بلکه هدف آن اصلاح نا به سامانی ها و زشتی های جامعه است.
اساس همه ی طنز ها بر هم زدن عادت هاست. به شیوه های مختلف از جمله: ضرب المثل ها، بزرگ نمایی و اغراق در توصیف چهره ها و حالات و خصایص انسانی،کشدار کردن موضوع، جا به جا کردن وقایع و حوادث، نقیضه پردازی یا تقلید از آثار ادبی دیگران، غلط های املایی و... می توان طنز ساخت.
در جلد دوم کتاب « از صبا تا نیما » نوشته ی « یحیی آرین پور »، صفحه ی 36، انتشارات زوّار، چاپ چهارم، 1367 در ارتباط داشتن معنای اصطلاحی با معنی لغوی آن چنین آمده است:
« آن نوع ادبی که در السنه ی غربی satire نامیده می شود و در فارسی طنز اصطلاح شده ، عبارت از روش ویژه ای در نویسندگی است که ضمن دادن تصویر هجو آمیزی از جهات زشت و منفی و ناجور زندگی، معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اجتماعی را به صورتی اغراق آمیز – یعنی زشت تر و بد ترکیب تر از آن چه هست – نمایش می دهد تا صفات و مشخّصات آن ها روشن تر و نمایان تر جلوه کند و تضادّ عمیق وضع موجود با اندیشه ی یک زندگی عالی و معمول آشکار گردد. بدین ترتیب، مبنای طنز برشوخی و خنده است؛ امّا این خنده ، خنده ی شوخی و شادمانی نیست. خنده ای است تلخ و جدّی و دردناک و همراه با سر زنش و سر کوفت و کمابیش زننده و نیشدار که با ایجاد ترس و بیم، خطاکاران را به خطای خود متوجّه می سازد و معایب و نواقصی را که در حیات اجتماعی پدید آمده است بر طرف می کند.»
هجو و هزل
هجو: بیان عیب و زشتی کسی به منظور تخریب شخصیّت اوست که مخاطب شاعر یا نویسنده قرار گرفته است. زبان هجو اغلب تند و قبیح و نمونه های بر جسته ی آن را در اشعار سوزنی سمرقندی( قرن ششم )انوری، یغمای جندقی ( قرن سیزدهم ) و قاآنی شیرازی می توان دید.
هزل: لطیفه های مربوط به رکیک که صرفاً جنبه ی التذاذی و سر گرم کنندگی دارد. البتّه گاهی تفکیک طنز و هزل از هم بسیار دشوار است؛ امّا در هر حال، به تقریب می توان گفت: زبان طنز اغلب متین و عفیف است؛ مثل طنز های فردوسی و عطار و حافظ و دهخدا . ایراج میرزا و عبید زاکانی استثناست.سنایی و مولوی البتّه برای مقاصد عرفانی هزل های رکیک می سرایند و از آن ها نتایج اخلاقی و عرفانی می گیرند.
زبان هزل ، بیش تر مستهجن و تحریک کننده است و در همه جا نمی توان آن را باز گو کرد. مثل هزل های انوری، سعدی و قاآنی در کتاب پریشان به تقلید از گلستان نوشته شده است. در شعر و نثر معاصر در کلام کسانی چون فروغ فرخ زاد ، نصرت رحمانی و صادق هدایت و صادق چوبک رگه هایی از هزل و رکیک سرایی موجود است؛ امّا حرمت کلام و کلمه در نزد معاصران اغلب محفوظ است.
چکیده ی تفاوت های هجو و هزل و طنز (بر گرفته از کتاب گاج ادبیّات پیش دانشگاهی ):
- هزل و تا حدودی هجو = غالباً با رکاکت لفظ، دشنام و عدم رعایت عفت کلام تواٌم است.
- هدف هزل و هجو = ایجاد خنده و مسخره کردن است.
- هدف طنز = تنها خنداندن نیست، بلکه نیشخد است.
- نیشخند طنز = غالباً کنایه آمیز و توام با خشم و قهری است که با نوعی شرم و خویشتن داری همراه است.
- هجو و هزل = صریح است / طنز در پرده و پوشیده .
- هجو وهزل = قبیح است / طنز متین.
- طنز = گرچه خنده آور است؛ امّا عبرت آموز و نا روا ستیز می باشد.
- بنای طنز = بر شوخی و خنده است؛ امّا خنده ی شوخی و شادمانی نیست؛ بلکه خنده ای تلخ، جدّی و درد ناک و همراه با سرزنش و کم وبیش زننده و نیش دار.
- طنز = نوعی تنبیه اجتماعی است و هدف آن اصلاح و تزکیه است نه ذمّ و مردم آزاری.
- طنز = با ایجاد ترس و بیم، خطاکاران را به خطای خود متوجّه می سازد و معایب و نواقص آن ها را بر طرف می کند.
- خنده ی طنز = خنده ی علاقه و دل سوزی است. ناراحت می کند؛ امّا ممنون می سازد و کسانی را که معروض آن هستند به اندیشه و تفکّر وا می دارد.
- طنز = در مقام مقایسه مثل کارد جراحی است نه چاقوی آدم کشی، زیرا با همه ی تیزی و برندگی اش نه تنها کشنده نیست، که موجب باز گشت تندرستی به بدن است.
« حیف عمر گل آقایی که صرف تعلیم این زبان بسته ( شاغلام )کردیم. تلمیذ بی ارادت که شیخ اجل می فرماید؛ عاشق بی زر است، یکیش همین شاغلام ماست. زمین شوره ی ذهن و مشاعرش سنبل بر نمی آورد و ما بی خود و بی جهت، تخم عمل و امل در آن ضایع گردانیدیم، حیف ...»1
1) دو کلمه حرف حساب، اطلاعات 22/10/77
انواع بیان انتقادی: طنز، هجو، هزل
اندر مه روزه گل می خندد گویی که به طنز بر جهان می خندد
می روشن و نوبهار و مردم هشیار گل را عجب آمده ست از آن می خندند
« کمال اسماعیل »
طنز پردازی
یکی از ویژگی های قوم ایرانی، شوخ طبعی و طنز پردازی است. اگر ملّت ایران را « رند » قلمداد کنیم، البّته بر خطا نرفته ایم. بیهوده نیست که حافظ ، نماد و نمونه ی اعلای فرهنگ ایرانی به شمار می رود. در واقع حافظ عصاره ی فرهنگ ملّت ایران است به عبارت دیگر « فرهنگی » است که در صورت یک فرد متجلّی شده است.در باره ی رندی و طنز حافظ بسیار گفته و نوشته اند که در این جا نیاز ی به تکرار نیست؛ امّا این نکته کم تر بیان شده که حافظ مظهر« طنز » و « رندی » ایرانی است.
حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
علاوه بر حافظ ، سوزنی سمر قندی، بسحق اطعمه ی شیرازی، سعدی، عبید زاکانی، دهخدا، سیف فرغانی، ایرج میرزا، نسیم شمال، میرزاده ی عشقی، نیما یوشیج، اخوان ثالث و... سرامدان طنز سرایی هستند.
طنز در لغت به ویژه در فرهنگ دکتر محمد معین ، بیشتر به معنای مسخره کردن، طعنه زدن، و ناز کرشمه نیز به کار رفته است. طنز در اصطلاح، نوعی نقد با بیان غیر متعارف و خنده آور است و صرفاً برای خنده و شوخی ساخته نمی شود بلکه هدف آن اصلاح نا به سامانی ها و زشتی های جامعه است.
اساس همه ی طنز ها بر هم زدن عادت هاست. به شیوه های مختلف از جمله: ضرب المثل ها، بزرگ نمایی و اغراق در توصیف چهره ها و حالات و خصایص انسانی،کشدار کردن موضوع، جا به جا کردن وقایع و حوادث، نقیضه پردازی یا تقلید از آثار ادبی دیگران، غلط های املایی و... می توان طنز ساخت.
در جلد دوم کتاب « از صبا تا نیما » نوشته ی « یحیی آرین پور »، صفحه ی 36، انتشارات زوّار، چاپ چهارم، 1367 در ارتباط داشتن معنای اصطلاحی با معنی لغوی آن چنین آمده است:
« آن نوع ادبی که در السنه ی غربی satire نامیده می شود و در فارسی طنز اصطلاح شده ، عبارت از روش ویژه ای در نویسندگی است که ضمن دادن تصویر هجو آمیزی از جهات زشت و منفی و ناجور زندگی، معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اجتماعی را به صورتی اغراق آمیز – یعنی زشت تر و بد ترکیب تر از آن چه هست – نمایش می دهد تا صفات و مشخّصات آن ها روشن تر و نمایان تر جلوه کند و تضادّ عمیق وضع موجود با اندیشه ی یک زندگی عالی و معمول آشکار گردد. بدین ترتیب، مبنای طنز برشوخی و خنده است؛ امّا این خنده ، خنده ی شوخی و شادمانی نیست. خنده ای است تلخ و جدّی و دردناک و همراه با سر زنش و سر کوفت و کمابیش زننده و نیشدار که با ایجاد ترس و بیم، خطاکاران را به خطای خود متوجّه می سازد و معایب و نواقصی را که در حیات اجتماعی پدید آمده است بر طرف می کند.»
هجو و هزل
هجو: بیان عیب و زشتی کسی به منظور تخریب شخصیّت اوست که مخاطب شاعر یا نویسنده قرار گرفته است. زبان هجو اغلب تند و قبیح و نمونه های بر جسته ی آن را در اشعار سوزنی سمرقندی( قرن ششم )انوری، یغمای جندقی ( قرن سیزدهم ) و قاآنی شیرازی می توان دید.
هزل: لطیفه های مربوط به رکیک که صرفاً جنبه ی التذاذی و سر گرم کنندگی دارد. البتّه گاهی تفکیک طنز و هزل از هم بسیار دشوار است؛ امّا در هر حال، به تقریب می توان گفت: زبان طنز اغلب متین و عفیف است؛ مثل طنز های فردوسی و عطار و حافظ و دهخدا . ایراج میرزا و عبید زاکانی استثناست.سنایی و مولوی البتّه برای مقاصد عرفانی هزل های رکیک می سرایند و از آن ها نتایج اخلاقی و عرفانی می گیرند.
زبان هزل ، بیش تر مستهجن و تحریک کننده است و در همه جا نمی توان آن را باز گو کرد. مثل هزل های انوری، سعدی و قاآنی در کتاب پریشان به تقلید از گلستان نوشته شده است. در شعر و نثر معاصر در کلام کسانی چون فروغ فرخ زاد ، نصرت رحمانی و صادق هدایت و صادق چوبک رگه هایی از هزل و رکیک سرایی موجود است؛ امّا حرمت کلام و کلمه در نزد معاصران اغلب محفوظ است.
چکیده ی تفاوت های هجو و هزل و طنز (بر گرفته از کتاب گاج ادبیّات پیش دانشگاهی ):
- هزل و تا حدودی هجو = غالباً با رکاکت لفظ، دشنام و عدم رعایت عفت کلام تواٌم است.
- هدف هزل و هجو = ایجاد خنده و مسخره کردن است.
- هدف طنز = تنها خنداندن نیست، بلکه نیشخد است.
- نیشخند طنز = غالباً کنایه آمیز و توام با خشم و قهری است که با نوعی شرم و خویشتن داری همراه است.
- هجو و هزل = صریح است / طنز در پرده و پوشیده .
- هجو وهزل = قبیح است / طنز متین.
- طنز = گرچه خنده آور است؛ امّا عبرت آموز و نا روا ستیز می باشد.
- بنای طنز = بر شوخی و خنده است؛ امّا خنده ی شوخی و شادمانی نیست؛ بلکه خنده ای تلخ، جدّی و درد ناک و همراه با سرزنش و کم وبیش زننده و نیش دار.
- طنز = نوعی تنبیه اجتماعی است و هدف آن اصلاح و تزکیه است نه ذمّ و مردم آزاری.
- طنز = با ایجاد ترس و بیم، خطاکاران را به خطای خود متوجّه می سازد و معایب و نواقص آن ها را بر طرف می کند.
- خنده ی طنز = خنده ی علاقه و دل سوزی است. ناراحت می کند؛ امّا ممنون می سازد و کسانی را که معروض آن هستند به اندیشه و تفکّر وا می دارد.
- طنز = در مقام مقایسه مثل کارد جراحی است نه چاقوی آدم کشی، زیرا با همه ی تیزی و برندگی اش نه تنها کشنده نیست، که موجب باز گشت تندرستی به بدن است.
« حیف عمر گل آقایی که صرف تعلیم این زبان بسته ( شاغلام )کردیم. تلمیذ بی ارادت که شیخ اجل می فرماید؛ عاشق بی زر است، یکیش همین شاغلام ماست. زمین شوره ی ذهن و مشاعرش سنبل بر نمی آورد و ما بی خود و بی جهت، تخم عمل و امل در آن ضایع گردانیدیم، حیف ...»1
1) دو کلمه حرف حساب، اطلاعات 22/10/77
راز مثل ها
«جیم شدن »
خجسته میلاد نبی اکرم، محمد مصطفی(ص) وبنیانگذار فقه جعفری، امام جعفر صادق (ع)بر عموم شیعیان مبارکباد.
هر کس از جمعیتی بگریزد و یا به علّت انجام جرم و گناه مخفی شود، اصطلاحاً می گویند: (فلانی جیم شده است )البتّه کم تر کسی است که می داند « جیم » چیست و از چه عصر و زمانی رایج شده است؛ امّا یکی از روایت هایی که در مورد ریشه ی تاریخی این مثل وجود دارد، این است که:
« بهلول »، به امام اوّل شیعیان و فرزندان بزرگوارش ارادت می ورزیدند. زادگاه او شهر کوفه و نام اصلی اش را « وهب بن عمرو »نوشته اند. بهلول گرچه در ظاهر دیوانه به نظر می رسید، ولی از عاقلان و خردمندان روز گار خود بود.
می گویند: جنون و دیوانگی ظاهری او به این علّت بود که چند تن از صحابه و دوستان خاص امام صادق (ع) به مناسبت علاقه و ارادت به آن حضرت، تحت تعقیب قرار می گرفتند و هارون، به وسایل و دسیسه های مختلف، در صدد از بین بردن تمام علاقه مندان و محبان امام بر آمده بود.
این عده، از حضرت که آن موقع در مدینه به سر می برد، چاره جویی و کسب تکلیف کردند. امام جعفر صادق(ع) جواب آنها را با یکی از حروف الفبا نمودار ساختند و آن حرف « ج » بود؛ یعنی به طور رمز و سر بسته پیام دادند: « جیم شوید » به دلیل آن که عمّال و جاسوسان خلیفه مراقب اوضاع بودند، سؤال کنندگان اجازه نداشتند بیش از این از حضرت توضیح بخواهند. لذا پیام اختصاری حضرت را با همان ایجاز و اختصار که فرموده بودند، به اطلاع علاقه مندانش در بغداد رساندند.
هر کدام از آنان پیام امام صادق (ع) را به گمان خویش تعبیر کردند و بدین وسیله، از دامی که هارون الرشید گسترده بود، نجات یافتند.
بعضی ها حرف « ج » را « جلای و طن » دانستند و عراق را ترک کردند. عدّ ه ای منظور امام را « جبل » استنباط کردند و به کوهستان پناه بردند. امّا بهلول حرف « ج » را به جنون تعبیر کرد. پس بر اسب چوبین خود سوار شد و خود را به دیوانگی زد. با وجود آنکه زندگی اعیانی داشت، از تمام آنها دست کشید. خویشان و بستگان را ترک گفت و از طریق تظاهر به جنون و سرگشتگی، یه حق گویی و حقیقت جویی پرداخت.
بهلول در عصر و زمانه ای می زیست که آزاد مردان چاره ای جز« جیم شدن » نداشتند و گرنه خونشان ریخته می شد و خاندانشان بر باد می رفت. در چنین دوره ای ، بهلول چاره و علاجی نداشت جز آنکه جیم شود تا از خطرات احتمالی محفوظ بماند.این جمله از آن تاریخ « ضرب المثل » شد و بر سر زبان ها افتاد.
« مجله ی نوجوان سال 83 »
گروه زبان و ادبیات فارسی
به نام خدا
بهمن، ماه عشق وحماسه
بر آسمان آبی از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق با خون سرخ بنویسید، بهمن آمد. آری آسمان را بگویید که آذین بندی شب های طولانی و سردش را دو چندان کند که اینک بهمن خونین از راه می رسد.
مهتاب آسمان، سرخ باید که اینک بهمن است و بهمن سرخ خو. آری آسمان را بگویید که آتش فروزان هور را در این ماه به شب ودیعه بخشد که ماه بهمن، ماه عشق است و عشق گدازنده.این ماه ملائک بر فراز آسمان در آمد و شدند و شهدای بهمن ضیافت پیروزی دارند و پرواز ملکوتی شهیدان بر آسمان نمایان. روا نیست که جلوه ی حضور شهیدان بهمن نمادی در آسمان عشق و حماسه نداشته باشد.
آسمان حضور شهیدان بهمن را با بزمی قدسی گرامی می دارد وما در زمین مهیای جشن انقلاب. و اینک فرزندان ایران زمین نه تنها در ایران بلکه در سراسر گیتی با عظمتی شایسته تر از گذشته جشن بهمن را گرامی داشته و همه جا را آذین بسته ایم.
آری آن سال ها که روح الله را از دیارش به نا حق بیرون راندند، هیچ گاه از پای ننشست و با گام های استوار و راسخ به تبلیغ دین و هدفش پرداخت.آن روزها که جهل و خفقان برپهن دشت میهن سایه افکنده بود، آن شیر روز و پارسای شب، ندا بر آورد که جای جای جهان را در خواهم نوردید و تکلیف الهی خود را به انجام خواهم رساند. او که وسعت نگاهش همه ی آسمان بود، آنچه را که دیگران در ایینه نمی دیدند، در خشت خام می دید.
آری امام شهیدان به پشتوانه ی ملّتی که خود بیدار کرده بود، کاخ پوشالی سلطه و سلطه گری را در هم کوبید و انقلاب بزرگ قرن را در بهمن 57 به ثمر رساند.
او با اراده ی آهنین فریاد بر آورد که شاه باید برود. مردم نیز با او هم کلام شدند. در پاییز و زمستانی که هیچ گاه لاله ای نمی رویید، لاله زاری سرخ، سرخ تر از شفق سراسر میهن را پوشاند و سلاح برنده ی « الله اکبر» که بر زبان آن ابراهیم زمان جاری بود، شور و شعوری در دل مؤمنان و ترس و وحشتی بر دل بد اندیشان و کج فهمان دیو صفت افکند و با شعار « دیو چو بیرون رود فرشته در آید » ، هنگامی که خورشید از مشرق طلوع می کرد، امام شهیدان از غرب طلوع کرد و میهن را به یمن قدم مبارک خود نورانی کرد.
آری در بهمن، ماه حماسه، ماه خون، ماه قیام، امام عاشقان به خیل عاشقان پیوست و ایّام حاکمیت و تولد اسلام را جشن گرفتند و ما نیز در تداوم آن نهضت عظیم و به پاس بزرگ داشت راه امام و شهیدان هر ساله با شکوه تر از گذشته آن را جشن می گیریم. و با امام خود که الگویی حسنه و شخصیتی تاریخ ساز و رهبر ،پدر ، معلم ، مراد و محبوبی دلسوز، صادق، قاطع، شجاع، متقّی، و مردمی بود ، نه تنها ملت ایران بلکه همه ی مستضعفان جهان به ویژه مسلمانان را از اسارت بیگانگان و طاغوت ها نجات داد و به آنان غرور و عزّت و خود باوری بخشید و صلای استقلال و آزادی را در سراسر جهان سر داد و امید را در دل های ملل تحت ستم جهان زنده کرد و اینک حاصل آن سال ها و تحمل رنج و سختی ها در کسوت مقدس ولایت با حضور فرزند برومند او ، رهبر فرزانه ی انقلاب تجلی یافته و با جنبش بیداری اسلامی که در جهان به ویژه جوانان مسلمان ایجاد شده، ان شا الله سایه اسلام و عدالت طلبی واستقلال و آزادی از یوغ ستم بر عالم و عالمیان حاکم خواهد شد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
زینب آزاده کلاس اوّل دبیرستان، مجتمع آموزشی حضرت زینب (س)
به نام خدا
انقلاب ما انفجار نور بود « امام خمینی ره »
فجر انقلاب مبارکباد
در آستانه ی سی و سومین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ، به مناسبت بزرگداشت این ایّام خجسته، نمایشگاهی از دست ساخته ها و دست نوشته هاو خلاقیّت های دانش آموزان از قبیل: فابل، قطعه ی ادبی، معرفی مشاهیر ادبی ( شعرا و نویسندگان )، مقاله و... در مجتمع آموزشی حضرت زینب (س) تشکیل شد که مورد استقبال اولیا ، همکاران و دانش آموزان قرار گرفت. این نمایشگاه تا پایان دهه ی مبارک فجر دایر می باشد.
گروه زبان و ادبیّات فارسی
شناخت فعل مرکب خانم زینلیان-چهار محال بختیاری بروجن
شناخت فعل مرکب خانم زینلیان-چهار محال بختیاری بروجن
مقدمه:
از آنجایی که یکی از موضوعات مهم کتابهای زبانفارسی متوسطه بحث فعل ساده ومرکب میباشد وتاکنون نیز روشهایی برای تشخیص آن ارائه شده است اما هم چنان این موضوع با اشکالات خاص خود برای دانشآموزان و دبیران متوسطه باقی مانده است، دراین مقاله به روشهایی اشاره شده است که تا اندازهی توانستهاست تشخیص آن را سادهتر نماید هر چند که در این باره نظریات مختلفی نیز از طرف مؤلفان محترم وزبان شناسان ارائه گردیده است اما شیوههای ارائه شده در این مقاله تشخیص ساختار ساده و مرکب بودن فعل را آسانتر نموده است.
راههای تشخیص فعل ساده از مرکب
در کتابهای زبان فارسی راههای تشخیص فعل ساده از مرکب را شامل گسترش پذیری و گرفتن نقش نحوی مطرح کردهاند، اما در کنار این دو راه، راههای دیگری نیز برای تشخیص آنها وجود دارد:
معیار معنایی
با توجه به این معیار ابتدا به فعل جمله دقّت میکنیم. اگر درمعنای اصلی خود به کار رفته شده باشد ساده و اگر در غیر از معنی اصلی خود به کار رفته باشد، مرکب گویند.
مانند:
آب دریا به طرف ساحل پیش آمد. ( ساده )
دیروز حادثهای برای من پیش آمد. ( مرکب)
درجملهی اول فعل «آمدن » درمعنای اصلی خود به کار رفته، پس ساده است، و بهتر است که بین «پیش» و آمد، فاصلهی میان کلمهای رعایت شود. اما در مثال دوم فعل «آمدن » در معنای اصلی خود به کار نرفته و معنی جدیدی با جزء غیر صرفی به خود گرفته، از این رو مرکب است و بهتر مینماید که فاصله میان کلمهای بین دو جزءآن از بین برود.
معیار جانشینی
با این معیار اگر بتوانیم به جای جزء غیر صرفی فعل، واژهی دیگری در همان حوزهی معنایی بگذاریم و معنی ومفهوم جمله تغییر نکند، فعل ساده ،اما اگر نتوانیم در همان حوزهی معنایی واژهای جایگزین جزء غیر صرفی کنیم، فعل مرکب میباشد.
مانند:
آب دریا به طرف ساحل پیش آمد. ( ساده )
دیروز حادثهای برای من پیش آمد. ( مرکب)
در مثال اول میتوانیم به جای جزء غیر صرفی یعنی «پیش» واژهی دیگری چون «بالا» و « جلو» بگذاریم، ضمن این که در معنای جمله نیز تغییری رخ نخواهد داد. اما در مثال دوم به جای جزء غیر صرفی، نمیتوان واژهی دیگری قرار داد که با فعل« آمدن » معنی رخداد و حادثه را بدهد. بنابراین فعل جملهی دوم مرکب است.
معیار آوایی
با این معیار نیز میتوان مرز بیان فعل ساده و مرکب را مشخص نمود و آن دقّت در جای مکث بین جزء غیر صرفی فعل با فعل میباشد. بدین معنی که اگر ضمن خواندن جمله یک مکث بالقوه بین جزء غیر صرفی با فعل داشته باشیم، فعل ساده و اگر نداشته باشیم فعل مرکب است .
من او را سالها دوست داشتم.( مرکب) من دراین روستا دوست داشتم. ( ساده ) درجملهی اول مکث و درنگی میان « دوست و داشتم » صورت نمیگیرد، پس فعل مرکب است اما در مثال دوم بالقوه مکثی خفیف میان « دوست و داشتم » دارد، بنابراین فعل ساده میباشد. مانند: ( عزّتی پرو،1381، 95)
مفعول پذیری
یکی دیگر از راههای تشخیص فعل ساده از مرکب، حضور مفعول در جمله است. البته این روش مخصوص جملات غیر اسنادی است، چرا که جملات اسنادی چهار جزویی لزوماً دارای مفعول هستند، ضمن این که فعلشان معمولاً ساده میباشد.مثال :
من او را دوست دارم.( مرکب) من در این شهر دوست دارم . ( ساده)
جملهی اول دارای مفعول میباشد، پس جزء غیر صرفی جزء فعل مرکب است ، اما جمله دوم، دارای مفعول نیست وجزء غیر صرفی، مفعول جمله به حساب میآید.
روشهای مذکور برای تشخیص افعال، غیر از افعال ربطی و غیر اسنادی قابل توجه است.
چرا که افعال ربطی معمولاً به شکل ساده یا نهایتاً به شکل پیشوندی به کار میروند و یا گونهای دیگر از کاربردشان به صورت افعال کمکی است که دراین صورت دیگر فعل ربطی به حساب نمیآید.
روش تشخیص افعال اسنادی به گونهای دیگر غیر از افعال معمولی و عادی زبان است. افعال اسنادی که گاه اسنادی وگاه غیر اسنادی هستند، عبارتند از:
«کردن – نمودن – ساختن – گرداندن » ؛ زمانی که بتوان افعال این گروه را جایگزین یکی دیگر از افعال این گروه نمود فعل ساده خواهد بود وجملهی اسنادی چهار جزیی است. مانند : من را از این مسأله آگاه کردم . ( نمودم، ساختم، گرداندم.)
اما اگر نتوان همهی افعال هم گروهشان را جایگزینشان سازیم، دیگر جمله اسنادی نیست . مانند: من روی شاهنامه تحقیق کردم. انجام کاری است و جمله سه جزیی مفعولی میباشد.
مثال دیگر: من او را آگاه ساختم .( نمودم، کردم و گرداندم .)
جمله چهار جزیی مفعولی – مسندی است و فعل ساختم ساده میباشد. اما اگر بگوییم : من خانهای را ساختم ( بنا کردن) جمله سه جزیی مفعولی است.
چون مصدر « کردن » از پرکاربردترین مصدرهای زبان فارسی است و این فعل به صورتهای مختلف به کار میرود، راههای تشخیص ساده از مرکب بودنش جداگانه ذکر میشود.
1- اگر بتوان هم گروههایش را جانشین آن سازیم، این فعل ساده و جمله چهار جزیی مفعولی – مسندی میباشد.
2- اگر به معنای « انجام کار» باشد، دیگر فعل اسنادی نیست وجملهی سه جزیی مفعولی میسازد؛ همان طور که مثالش قبلاً ذکر شد.
3- اگر این فعل نه اسنادی باشد ونه به معنای « انجام کار » ، به شرط آن که مفعول در جمله حاضر باشد « مرکب » است. مانند:
من داستانهای شاهنامه را مطالعه کردم. ( مرکب )
من روی بخشی از شاهنامه تحقیق کردم. (ساده )
افعال اسنادی دیگری چون « یافتن، پنداشتن، دیدن ، گفتن و ... » نیز گاه اسنادی وگاه غیر اسنادی هستند. راه تشخیص اسنادی و غیر اسنادی بودنشان به این صورت است که اگر بتوانیم جمله را تبدیل به یک جملهی سه جزیی مسندی کنیم، این افعال اسنادی و جملات چهار جزیی را میسازند اما اگر نتوانیم فعل غیر اسنادی میباشد.
مثال : « من او را عاقل دیدم .» که میتوان گفت: « او عاقل است.» جمله چهار جزیی و اسنادی میباشد. اما اگر بگوییم:« من ستارگان را در آسمان دیدم.»
جمله دیگر اسنادی نیست زیرا نمیتوان گفت : « ستارگان آسمان است.»
پس فعل جملهی مذکور غیر اسنادی و سه جزیی مفعولی میباشد.
نکتهی دیگر که درباب اجزای اصلی جمله با توجه به فعل به نظر میآید. این است که اولاً ملاک تشخیص اجزای جمله « فعل » میباشد. فقط دقّت و توّجه به فعل میتواند بسیاری از سؤالات ما را در باب جمله، اجزای جمله و نقشهای واژهها در جمله مشخص سازد؛ چرا که ملاک ثابتی برای ساخت فعل و حضورش در جمله وجود ندارد. پس باید موقعیت فعلی «فعل » را در جمله سنجید. مثلاً افعال ناگذر، گذرا به مسند، گذرا به متمم، گذرا به مفعول، هر گاه با علامت سببیساز، متعدی گردند به ترتیب به یک جزء دیگر نیاز پیدا خواهندکرد. مثلاً اگردو جزییاند سه جزیی و اگر سه جزییاند چهار جزیی میشوند.
نکته دیگری که در مورد فعل ، ضروری به نظر می رسد. این که افعال دو وجهی را نباید با فعلی که در موقعیتهای مختلف تغییر معنا می دهد یکی گرفت؛ چرا که افعال دو وجهی دارای یک معنی در همهی کاربردهایشان هستند و همیشه یک واژهاند. اما افعال دیگری مانند:«گرفتن، بریدن و ... » با تغییر معنای خود، یک واژهی دیگر با معنی دیگر میشوند. ( وحیدیان کامیار، 1381، 49)
با توجه به این که یکی از مباحث مهم کتاب های زبان فارسی دوره متوسطه بحث فعل مرکب است و هنوز هم بسیاری ازدستور نویسان، نتوانستهاند به خوبی از عهدهی حل آن برآیند، روشهای مذکور تا اندازهای میتواند ساختمان بسیاری از افعال زبان را مشخص نماید: هر چند که دربارهی فعل مرکب نظریات بسیار متنوعی وجود دارد و بسیاری از دستور نویسان و زبان شناسان ایرانی و اروپایی در باب آن، سخنها گفتهاند، اما نظر واحد و متقنی در باب فعل مرکب در دست نیست. برخی کثرت فعل مرکب را در زبان بنابر گسترش داشتهی زبان، بیشتر از افعال ساده میدانند(خانلری – باطنی) و برخی دیگر میگویند تعداد افعال مرکب زبان زیاد نیست واکثر افعال زبان سادهاند.(وحیدیان – فرشیدور)
نتیجهگیری:
با توجه به مطالب گفته شده باید برای تشخیص ساختار فعل به نکات زیر توجه نمود.
1- نوع فعل را بشناسیم.
2- هر فعل را با روش خاص خود ساختارش را مشخص نماییم.
3- همهی روشهای تشخیص فعل برای همهی افعال زبان مناسب نیستند.
4- شناخت نوع فعل واجزای جمله.
5- مهارت در انتخاب روش مناسب برای تعیین ساختار فعل مورد نظر در جمله.
منابع و مأخذ:
1- عزّتی پرور، احمد؛ راهنمای زبان فارسی، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران ، تهران ، 1381
2- وحیدیان کامیار ،دستور زبان فارسی ، انتشارات سمت، تهران ، چاپ اول ، 1379.
3- کتابهای زبان فارسی متوسطه
به نام خدا
اطلاعیه
قابل توجّه دانش آموزان مقاطع راهنمایی و متوسطه
به مناسبت فرا ر سیدن سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و دهه ی پر فروغ فجر، مسابقه ای با عنوان « فجر انقلاب » بر گزار می گردد. به سه نفر از کسانی که بهترین « قطعه ی ادبی » را تا تاریخ 11/11/90 ارائه دهند، جوائز ارزنده ای اهدائ خواهد شد و بهترین نوشته به عنوان نوشته ی برتر جهت استفاده و اجرا در برنامه های ایّام الله دهه ی فجر و ثبت در مجلات ادبی انتخاب می شود و جائزه ی ویژه تعلق می گیرد.
گروه زبان و ادبیّات فارسی و انجمن ادبی مدارس جمهوری اسلامی ایران در سوریه